۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

۲۰ سال محرومیت جعفر پناهی از فیلمسازی، مصاحبه و خروج از ایران



بی بی سی
29 آذر 1389
جعفر پناهی، فیلمساز ایرانی که پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران بازداشت شد، به ۶ سال حبس تعزیری و ۲۰ سال محرومیت از فیلمسازی، فیلمنامه نویسی، سفر به خارج از ایران و گفتگو با رسانه های داخل و خارج ایران محکوم شد.
فریده غیرت، وکیل جعفر پناهی در گفت وگو با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) اعلام کرد که بر اساس حکمی که روز ۲۷ آذر به او و موکلش ابلاغ شده، آقای پناهی به اتهام "اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام" به شش سال حبس تعزیری و به عنوان تتمیم مجازات به ۲۰ سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شده است.
خانم غیرت گفت که او و موکلش در مهلت مقرر به حکم صادرشده اعتراض و تقاضای تجدید نظر خواهند کرد.
جعفر پناهی شب ۱۰ اسفند سال ۱۳۸۸ همراه با ۱۷ نفر، از جمله همسر و دخترش، در منزل خود در تهران بازداشت شد. بیشتر افراد بازداشت‌ شده روزهای بعد آزاد شدند، اما این فیلمساز ۴۹ ساله نزدیک سه ماه در زندان اوین باقی ماند.
عباس جعفری دولت آبادی، دادستان عمومی تهران پیش از آزادی موقت آقای پناهی گفته بود که "جرم او سیاسی نبوده است."
بسیاری از محافل هنری و سینمایی جهان به بازداشت جعفر پناهی اعتراض کردند و دست‌اندرکاران سینمای ایران نیز در نامه‌ای جمعی خواهان آزادی پناهی شدند.
آقای پناهی در زندان دست به اعتصاب غذا زد و خرداد امسال با پرداخت وثیقه موقتا آزاد شد.
جعفر پناهی در دادگاهی که روز يکشنبه ۱۶ آبان‌ماه برگزار شد، خود را فیلمسازی غیرسیاسی خواند. او گفت: "به جرم ساختن فیلمی محاکمه می‌شوم که هنگام دستگیری، حتی سی درصد آن هم فیلمبرداری نشده بود. به گمان من، بازداشت من و همکارانم در حين فيلمبرداری فيلمی ناتمام، هجوم صاحبان قدرت بر همه اهل فرهنگ و هنر و سينماگران کشور است و قدرت‌نمايی برای اين که: هر که از ما نيست و مثل ما فکر نمی‌کند، محکوم است. "
حکم محرومیت آقای پناهی از سفر به خارج از ایران در حالی صادر شده است که مدیر جشنواره سینمایی برلین، روز دوشنبه ششم دسامبر، اعلام کرد که جعفر پناهی برای عضویت در هیئت داوران دوره آینده جشنواره انتخاب شده است.
آقای کوسلیک توضیح داد که فیلمساز ایرانی در آخرین دوره فستیوال برلین در فوریه ۲۰۱۰ نیز مهمان افتخاری جشنواره بود، اما از طرف مقامات جمهوری اسلامی به او اجازه سفر به آلمان داده نشد.
پناهی پیش از این به چند مراسم سینمایی از جمله به جشنواره‌های سینمایی کن و ونیز دعوت شده بود، اما موفق به شرکت در آنها نیز نشد.
این فیلمساز قرار بود به مناسبت نمايش فيلم کوتاه "آکاردئون" در جشنواره سینمایی ونیز حضور داشته باشد، اما نتوانست از ایران خارج شود.
جعفر پناهی در سال ۱۹۹۵ از جشنواره سینمایی کن جایزه "دوربین طلایی" را به خاطر فیلم بادکنک سفید برنده شد.
فیلم دایره به کارگردانی پناهی در چندین جشنواره مورد تحسین قرار گرفت، از جمله به جایزه شیر طلایی جشنواره ونیز دست یافت.
آقای پناهی در سال ۲۰۰۶ به خاطر فیلم آفساید از جشنواره سینمایی برلین جایزه "خرس نقره‌ای" را برای بهترین کارگردانی دریافت کرد.

۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

نگاه آماری به پدیده مهاجرت در ایران

رادیوفردا
۱۳۸۹/۰۹/۲۷
 در حالی که در بیست سال اخیر بیش از ۲۶۰ هزار ایرانی از کشورهای مختلف اروپای غربی درخواست پناهندگی کرده‌اند، از تعداد ایرانیان خارج از کشور آمارهای گوناگونی به دست داده شده است.

برخی از نهادهای غیردولتی مانند کریسشن اینترنشنال تعداد ایرانیان مهاجر را چهار میلیون تخمین می‌زنند، اما منابع دانشگاهی تعداد مهاجران را میان نیم میلیون تا دو میلیون تخمین می‌زنند. با این حال آمارهای مورد ذکر تعداد ایرانیان ترکیه و همین طور افرادی را که به تابعیت کشورهای میزبان درآمده‌اند در محاسبات خویش در نظر نمی‌گیرند. در دوره معاصر ویژگی‌های اجتماعی و فرهنگی مهاجران ایرانی به طور مستقیم با رویدادها و تغییرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ایران مربوط بوده است.

زمینه‌های تاریخی مهاجرت ایرانیان

در دوران معاصر، مهاجرت اولین گروه‌های ایرانی در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم روی داد. مهاجرت این گروه‌ها عمدتا تحت تاثیر سه عامل جنگ، آزار دینی و تجارت بین‌المللی صورت گرفته بود. تا قبل از جنگ جهانی دوم، مقصد نهایی اکثریت قریب به اتفاق مهاجران کشورهای همسایه ایران بود.

در قرن نوزدهم تعداد زیادی از تجار ثروتمند در استانبول و ایزمیر سکنا گزیدند. پس از انقلاب مشروطه در سال ۱۹۰۵، تعداد بسیاری از روشنفکران، مخالفان سیاسی، ناشران جراید و کتاب و تجار خرده‌پا به این جمع اضافه شدند، به طوری که در اواخر قرن نوزدهم و فقط در استانبول، تعداد ایرانیان را چهار هزار خانوار تخمین می‌زدند.

حول و حوش سال ۱۸۵۰، تعداد بسیاری از ایرانیان (به‌ویژه ساکن آذربایجان)، برای یافتن کار و کسب درآمد به روسیه تزاری مهاجرت کردند. با وجود این که اکثر این افراد با فکر بازگشت مجدد به وطن عازم روسیه شده بودند، در آستانه جنگ جهانی اول تعداد ایرانیان ساکن در این کشور را در حدود نیم میلیون نفر برآورد می‌کنند. ایرانیان در این دوره، بیشتر در شهرهای باکو، ایروان و تفلیس ساکن شده بودند.

از قرن دوازده میلادی تعداد نسبتا زیادی ایرانی در عراق (به‌ویژه در دو شهر مقدس شیعیان یعنی کربلا و نجف) زندگی می‌کردند. ایرانیان در این مناطق از نفوذ و قدرت بسیار برخوردار بودند. با این حال با تشکیل کشور مستقل عراق، تمامی رژیم‌های گوناگونی که در این کشور بر سر کار آمدند به طور جدی با نفوذ ایرانیان در این منطقه به مبارزه برخاستند و در دوره حکومت صدام حسین حتی بخش مهمی از ایشان را از این مناطق اخراج کردند.

کشورهای خلیج فارس نیز از همان نیمه دوم قرن نوزدهم به یکی از مناطق مورد توجه مهاجران ایرانی تبدیل گشته بود. در اواخر قرن نوزدهم تعداد بسیاری از ایرانیان به کشورهای کویت، بحرین، قطر و حتی عربستان سعودی مهاجرت کردند. دلیل اصلی مهاجرت این گروه‌ها را تجارت و مسائل اقتصادی تشکیل می‌داد. از دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی، دوبی برای ایرانیان به یکی از کشورهای مهم خلیج فارس برای کسب درآمد تبدیل شد. از قرن نوزدهم تا پایان جنگ جهانی دوم، بخش عمده‌ای از مهاجران ایرانی در کشورهای مجاور ایران ساکن شده بودند. پس از انقلاب اسلامی بخش عمده‌ای از مهاجران ایرانی با کمک ساکنان ایرانی‌تبار این کشورها بود که توانستند به اروپای غربی و آمریکا راه پیدا کنند.

مهاجرت ایرانیان پس از جنگ دوم جهانی

از جنگ دوم جهانی به این طرف، ما با دو دوره مهم مهاجرت در ایران روبه‌رو هستیم. انقلاب اسلامی را می‌توان نقطه عطفی دانست که این دو دوره را از یکدیگر جدا می‌سازد.

شروع دوره اول را می‌شود به طور مستقیم با تلاش‌های رژیم پهلوی برای ایجاد تغییرات اجتماعی و اقتصادی عمیق در جامعه ایران مربوط دانست. در دوره اول که می‌توان شروع آن را ابتدای دهه پنجاه میلادی فرض کرد، آمریکای شمالی مقصد اصلی محسوب می‌شد. با این وجود بخش عمده‌ای از ایرانیان قصد اقامت دائم در آمریکا را نداشتند و با ویزای دانشجویی یا توریستی به آنجا مسافرت می‌کردند. رژیم پهلوی که در این دوره هدف سیاست‌های کلان خود را مدرنیزه کردن کشور قرار داده بود، با کمبود شدید متخصص در رشته‌های گوناگون روبه‌رو بود. امکانات بسیار محدود دانشگاه‌های ایران در دو دهه پنجاه و شصت نیز مانع از تامین داخلی تحصیل‌کردگان مورد نیاز بود. وجود این دو عامل در کنار عوامل دیگر (رشد بی‌سابقه طبقه متوسط و جذابیت‌های گوناگون غرب برای بخش مرفه جامعه)، موج مهمی از دانشجویان را برای ادامه تحصیل به سوی آمریکا و کشورهای اروپایی کشاند.

در دهه هفتاد با وخیم شدن تدریجی وضعیت سیاسی در ایران، تعداد مسافران به کشورهای غربی افزایش یافت. در این دهه تعداد مهاجران ایرانی چهار برابر شد و از مرز ۱۰ هزار نفر نیز گذشت. به مرور بخشی از مسافرانی که در ابتدا به دلایل تحصیلی یا تجاری راهی غرب شده بودند، پروژه خود را به اقامت دائم (به‌ویژه در آمریکا و اروپا) تغییر دادند. حضور ایرانیان در کشورهای غربی که به مرور به تشکیل شبکه‌های گوناگون سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در این کشورها انجامیده بود، تسهیلات بسیاری در فردای انقلاب در اختیار خیل عظیم مهاجران قرار داد.

انقلاب ایران

با انقلاب ایران ابعاد گوناگون مهاجرت در ایران (تعداد، تعلقات طبقاتی، دلایل مهاجرت، گروه‌های سنی و غیره) با تغییرات عمیق روبرو شد. تنها بین ۱۹۸۰ و ۱۹۸۵، ده‌ها هزار ایرانی در کشورهای غربی درخواست پناهندگی کردند.

مهاجرت ایرانیان به غرب را در این زمان می‌توان به دوره‌های مختلف تقسیم کرد. دوره نخست از تابستان ۱۹۷۸ شروع شد و تا زمستان ۱۹۷۹ ادامه یافت. اکثر افرادی که در این دوره ایران را ترک کردند به نوعی با رژیم پهلوی در ارتباط نزدیک قرار داشتند (وزرا، مقامات عالی‌رتبه دولتی، نزدیکان خانواده پهلوی و غیره). این افراد غالبا به همراه خانواده‌های خود به آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلستان نقل مکان یافتند.

کمی پس از این دوره (۱۹۸۲) گروهی از روشنفکران که در گذشته جزء مخالفان حکومت شاه محسوب می‌شدند، با شکل‌گیری حکومت اسلامی ایران را ترک کردند و اغلب راهی آمریکا، کانادا و فرانسه شدند.

در این دوره به‌ویژه این پاریس بود که به مرکز مخالفین نظام تازه‌تاسیس جمهوری اسلامی تبدیل شد. در این دوره ما شاهد موج مهمی از مهاجرت در میان اقلیت‌های دینی (یهودیان، ارمنیان و آسوری‌ها) نیز هستیم که اکثرا به آمریکا (به‌ویژه کالیفرنیا) رفتند.

با شروع جنگ میان ایران و عراق، خصوصیات مهاجر ایرانی تغییراتی چشمگیر پیدا کرد. از اواسط دهه هشتاد تعداد بسیاری از جوانان که به طبقه متوسط و نسبتا مرفه و شهرنشین تعلق داشتند، به دلایل اجتماعی و سیاسی ایران را به مقصد آمریکا و اروپا (به‌ویژه سوئد، دانمارک، نروژ و سپس آلمان، فرانسه و انگلستان) ترک کردند.

از میان مهاجران ایرانی، آنها که به آمریکا مهاجرت کردند از نظر مالی و اجتماعی بیش از سایرین با موفقیت روبه‌رو بوده‌اند. اکثر ایرانیان ساکن آمریکا از تحصیلات بالایی برخوردارند. در مقایسه با ایرانیان، فقط دو اقلیت هندی و تایوانی هستند که از نظر تحصیلی در آمریکا، از موقعیت بالاتری برخوردارند. میانگین متوسط درآمد ایرانیان در آمریکا ۳۶ هزار دلار، یعنی ۲۰ درصد بیشتر از حد متوسط است.

با این حال ایرانیان در اروپا به اندازه آمریکا با موفقیت روبه‌رو نبوده‌اند. مطالعات انجام شده در بلژیک، سوئد و هلند نشان می‌دهد که ورود ایرانیان به بازار کار در این کشورها با دشواری‌های بسیاری روبه‌رو بوده است. گروه نسبتا مهمی از ایرانیان اروپا، علی‌رغم تحصیلات دانشگاهی، تعلق‌شان به طبقه متوسط و همچنین تجربه کاری نتوانسته‌اند در زمینه‌های مورد علاقه خود به فعالیت بپردازند.

با این که با پایان جنگ ایران و عراق، رشد اقتصادی در ایران با یکی از بهترین دوره‌های خود پس از انقلاب روبه‌رو بود، مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور همچنان ادامه داشت. البته با پایان جنگ تعداد مهاجران ایرانی چند سالی کاهش یافت. با این حال از اواخر دهه ۹۰ نرخ مهاجرت رشد صعودی یافته است. بر اساس آمار منتشر شده توسط وزارت کشور ترکیه، تعداد ایرانیان غیرقانونی در خاک ترکیه که توسط پلیس دستگیر شده‌اند از ۲۱۲۸ نفر در سال ۱۹۹۵ به ۱۷۲۸۰ نفر در سال ۲۰۰۰ افزایش یافته است. بسیاری از این ایرانیان به قصد درخواست پناهندگی در اروپا ترک وطن کرده‌اند.

فرار مغزها

در سال ۲۰۰۵، مقامات دولتی در ایران اعلام کردند که هر ساله میان ۱۵۰ هزار الی ۱۸۰ هزار متخصص و تحصیل‌کرده ایران را ترک می‌کنند (۵۰۰ نفر در روز).

آمریکا به همراه کانادا همچنان از مقصدهای اصلی متخصصان ایرانی محسوب می‌شود. فقط از سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۸، ۱۸۰ هزار ایرانی از سفارت کانادا در ایران درخواست ویزای کار کرده‌اند. در دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد، نخبه‌ترین دانشجویان دانشگاه‌های ایران برای ادامه تحصیل همچنان راهی کانادا و آمریکا می‌شوند.

از دهه هشتاد میلادی به بعد، نوعی "فرهنگ مهاجرت" در ایران پدیدار شده است. در ادامه مهاجرت صدها هزار ایرانی در این سی سال گذشته، داستان‌های واقعی و تخیلی بسیاری در مورد نمونه‌های موفق مهاجرت در میان ایرانیان ایران پخش و گسترش یافته است. در حال حاضر نه تنها تعداد بسیاری از مردم ایران لااقل یک نفر از دوستان، خویشان یا آشنایان خود را که به خارج مسافرت کرده می‌شناسند، بلکه به کمک وسایل ارتباط جمعی مدرن (به‌ویژه اینترنت، رادیو و شبکه‌های ماهواره‌ای)، تماس میان ایرانیان داخل با خارج برای قشر عظیمی از جامعه مهیا شده است. اگر در دهه شصت مهاجرت تنها به قشر محدود طبقات مرفه با تحصیلات عالی تعلق داشت، در حال حاضر اقامت در کشورهای غربی برای طبقات گوناگون و بخش‌های وسیعی از جامعه از جذابیت بسیاری برخوردار است.

۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

فرار، مهاجرت و يا چرخش مغزها ؟

سعید پیوندی (جامعه شناس)

راديوفردا

علیرضا درویش، طراح و انیماتور ایرانی، این طرح را به طور اختصاصی برای رادیو فردا کشیده است.

در ايران بار ديگر بحث پيرامون پديده "فرار مغزها" و دامنه و چند و چون آن بالا گرفته است. گروهی چون سال های گذشته درباره پی آمدهای منفی فرار مغزها هشدار می دهند و در برابر شماری از دولتمردانی با قرائتی خوش بينانه از مهاجرت نيروی متخصص منکر وجود چنين پديده ای دست کم در ابعاد گسترده می شوند. کامران دانشجو وزير علوم، تحقيقات و فن آوری با قديمی قلمداد کردن آمارهای بين المللی در مورد مهاجرت نيروی انسانی ماهر ايران می گويد "ما به هيچ عنوان در کشور فرار مغزها نداريم و تکرار اين جمله از سوی برخی از افراد، توهين به جامعه دانشگاهی است." (مهر، ۸ آبان ۱۳۸۹) معاون دانشجويی وزير علوم نيز با بيان اينکه "فرار مغزها" عنوانی خالی از علم و منطق است گفت: چرخش مغزها و چرخش علم داريم و بايد هم داشته باشيم اما برخی می گويند شما (وزارت علوم) شرايطی بوجود آورده ايد که افرادی که برای تحصيل به خارج می روند مبادرت به فرار می کنند! (مهر، ۱۱ آيان ۱۳۸۹)

مفهوم فرار مغزها

پديده فرار مغزها که از اواسط قرن بيستم مطرح شده بعد جهانی دارد و فقط به ايران محدود نمی شود. اين واژه برای نخستين بار در انگلستان و در رابطه با مهاجرت گسترده نيروی متخصص از اين کشور به سوی کانادا طرح شد. در سال های بعد از جنگ جهانی دوم پديده فرار مغزها در بعد بين المللی بطور گسترده مورد توجه قرار گرفت. فرار مغزها در اين بحث ها شامل مهاجرت نخبگان علمی و فرهنگی و نيز نيرو های متخصص (دانش آموختگان آموزش عالی) از کشور خود به سوی کشورهای مهاجر پذير می شد.

بحث فرار مغزها در سال های
۱۹۶۰ در سطح سازمان های بين اللملی مانند يونسکو به ميان آمد و از ميان ايرانی ها نيز کسانی مانند احسان نراقی نقش فعالی در طرح آن ايفا کردند. در آن زمان بدرستی به زيان های جبران ناپذير اين پديده برای توسعه کشورهای جنوب (در حال رشد) اشاره می شد و ادبيات انتقادی در حوزه علوم انسانی درباره فرار مغزها بيشتر به بی عدالتی مضاعفی می پرداخت که از اين رهگذر نصيب جوامع فقير می گشت. بسياری از دانشجويان کشورهای در حال رشد که برای ادامه تحصيل به کشورهای توسعه يافته می رفتند به وطن باز نمی گشتند و يا مدتی پس از بازگشت دوباره راهی اروپا و يا امريکای شمالی می شدند.

پديده فرار مغزها به کنش متقابل همزمان عوامل مختلف در کشور مهاجر فرست (عوامل بازدارنده يا منفی) و کشور مهاجر پذير (عوامل جذب کننده) مربوط می شود. در پژوهش های بين المللی به چهار گروه عامل در تشديد پديده فرار مغزها در کشورهای مهاجرفرست اشاره می شود: عامل اقتصادی و وضعيت بازار کار و درآمد، عامل سياسی در رابطه با عدم ثبات و يا فشارها و ناامنی سياسی، عوامل فرهنگی و اجتماعی، عوامل علمی و دانشگاهی از جمله کمبود امکانات پژوهشی و آموزشی. در برابر شرايط مساعد و سياست های جذب نيروی انسانی کارا در کشورهای مهاجر پذير نقش تشديد کننده را در مهاجرت ايفا می کنند.
از سال های
۱۹۸۰ جهانی شدن بيش از پيش بازار کار و تخصص، نقش جديد علم و مهارت علمی و فنی در اقتصاد و يا توسعه فن آوری اطلاعات و ارتباطات به پديده مهاجرت نيروی متخصص ابعاد جديدی داده است. امروز با توجه به اهميتی که نيروی انسانی کارا پيدا کرده نوعی جنگ واقعی بر سر مغزها در سطح جهانی وجود دارد و هيچ کشوری در شمال و جنوب از "مصونيت" کامل برخوردار نيست.

بحث قديمی فرار مغزها

در ايران بوجود آمدن دانشگاه های نخبه گرا با گرايش تحقيقی (مانند دانشگاه صنعتی آريامهر که بعد از انقلاب شريف نام گرفت) و يا مراکز پژوهشی مانند مرکز پزشکی شاهنشاهی (دانشگاه علوم پزشکی که روز
۸ آبان ماه امسال منحل و در دانشگاه تهران و بهشتی ادغام شد) که با دانشگاه های معتبر جهان کار می کردند از جمله اقداماتی بود که برای کاهش دامنه فرار مغزها صورت می گرفت. اين اقدامات با آنکه در زمان خود بسيار مثبت بودند اما به دليل وجود ساير عوامل منفی به تنهايی قادر به سد کردن روند رو به رشد مهاجرت به اروپا و امريکا نبودند.

در دوران پس از انقلاب
۱۳۵۷ مهاجرت نخبگان و يا نيروی انسانی تحصيل کرده از ايران ابعاد جديدی بخود گرفت. شکل گيری اقليت ايرانی پر شمار در آمريکا، کانادا، کشورهای اروپايی و يا استراليا و کشورهای ساحلی خليج فارس از جمله نتيجه خروج گسترده ايرانی های تحصيل کرده و نخبگان علمی و فرهنگی از کشور و يا عدم بازگشت دانشجويان ايرانی خارج از کشور بود. با آنکه تفکيک آمار مربوط به نيروهای متخصص در ميان مهاجرين در سطح بين المللی چندان آسان نيست اما آمارهايی که توسط سازمان همياری و توسعه اقتصادی و يا صندوق بين المللی پول منتشر می شوند همگی حکايت از شمار بالای ايرانيانی دارد که به کشورهای امريکای شمالی و اروپا می روند. ترکيب جمعيت مهاجر ايران به دليل سياست های گزينشی بسياری از کشورها بيشتر شامل گروه های تحصيل کرده می شود.

ايران بازنده جنگ مغزها

آنچه که بحث قديمی فرار مغزها را امروز بارديگر جذاب کرده تغييرات جدی است که اين پديده در سطح جهانی از سر گذرانده و می گذراند. اگر در سال های
۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بحث فرار مغزها بيشتر در رابطه با مهاجرت يکسويه گروه های تحصيل کرده و نخبگان علمی و فرهنگی از کشورهای جنوب به کشورهای شمال مطرح می شد در دو دهه اخير از واژه های جديدی مانند "گردش مغزها"، "جابجايی مغزها" و يا "بازگشت مغزها" نيز استفاده می شود.

کاريرد واژه های جديد به معنای تغيير شرايط در مورد همه کشورها به گونه ای يکسان نيست. آمار بين المللی و بررسی های ميدانی نشان می دهد برخی کشورهايی که در گذشته با پديده فرار مغزها در ابعاد گسترده سر و کار داشتند با تغيير تدريجی شرايط سياسی، اقتصادی و علمی-پژوهشی موفق شدند نه تنها از ادامه روند خروج نيروی متخصص و نخبگان علمی و فرهنگی جلوگيری کنند که برخی از کسانی که در کشورهای اصلی مهاجر پذير دنيا مستقر شده بودند را به بازگشت به کشور خود تشويق کنند. کره جنوبی، شيلی، برزيل، آفريقای جنوبی از جمله کشورهايی هستند که موفق به تغيير سمت و سوی مهاجرت نيروی انسانی ماهر شده اند.

به اين ترتيب کشورهايی که در گذشته نقش "بازنده" را در مهاجرت نيروی انسانی ماهر و "مغزها" بازی می کردند به کشورهای "برنده" تبديل شده اند و کشورهايی مانند ايران، پاکستان، الجزاير و يا مراکش نيز که در گذشته "بازنده" بودند همچنان "بازنده" جنگ مهاجرت باقی مانده اند. در اين ميان هند و يا چين توانسته اند از دامنه مهاجرت بکاهند و آنرا تبديل به روند گردش مغزها کنند.

نکته اساسی در مورد کشورهای نوظهور "برنده" تحولات مثبت در آنها و از بين رفتن و يا ضعيف شدن عواملی منفی و بازدارنده ای است که در گذشته در تشديد روند فرار مغزها نقش داشتند. استقرار دمکراسی، حکومت قانون، رونق اقتصادی، سياست جذب مهاجرين و يا گسترش امکانات آموزشی و پژوهشی شرايط مثبتی برای ماندن نيروی انسانی کارا و يا بازگشت کسانی که به خارج از کشور رفته اند را فراهم می کند. به جز چين در همه کشورهای نوظهور بازگشت دمکراسی و رونق اقتصادی، علمی و فرهنگی دليل اصلی معکوس شدن روند مهاجرت بوده است.

تغيير روند و سمت و سوی مهاجرت هر چند تابعی از شرايط سياسی و اقتصادی کشورهاست ولی همزمان خود به عامل مثبتی برای رونق اقتصادی، شکوفايی علمی و فرهنگی تبديل می شود. وجود مهاجرينی که با کشور مادر رابطه ای فعال دارند و اشکال مختلف بازگشت عامل جديد مهمی در تحولات اقتصادی و علمی کشورهايی مانند چين، هند، برزيل به شمار می رود.

بن بست "گردش مغزها" در ايران

تا زمانی که دلايل بازدانده و منفی هنوز سبب مهاجرت گسترده نيروی انسانی ماهر و نخبگان علمی و فرهنگی می شود صحبت از "گردش مغزها" در ايران يا بازگشت آنها نادرست و خيال بافانه خواهد بود. کامران دانشجو و معاونين او برای اثبات نظر خود به بازگشت
۹۶ درصد از ۱۲ هزار و ۵۰۰ بورسيه اعزام شده از سوی وزارت علوم به خارج از کشور اشاره می کنند. اما همزمان گفته نمی شود که اين بورسيه ها کمتر از ۳ درصد کل دانشجويانی را تشکيل می دهند که از سال ۱۳۶۰ به اين سو از ايران خارج شده اند. بخش اصلی دانشجويان ايرانی خارج از کشور را کسانی تشکيل می دهند که بدون اجازه و يا اطلاع وزارت علوم به خارج رفته اند. حتا در ميان بورسيه های وزارت علوم نيز نبايد به آمار ظاهری بازگشت دل خوش کرد چرا که عده ای برای از دست ندادن ضمانت مالی به ايران بازمی گردند و چندی بعد دوباره راهی ديار غربت می شوند.

گستردگی ميزان مهاجرت از ايران تا به آن اندازه است که که حتا شماری از دست اندرکاران هم ادعاهای وزير علوم و مشاورانش را قبول ندارند. غلامعلی حداد عادل چندی پيش گفته بود "تا زمانی که توازنی ميان تربيت نيروی انسانی و موسسات پ‍‍ژوهشی وجود نداشته باشد تعدادی از نخبگان جذب خارج خواهند شد." (ايلنا،
۱ شهريور ماه ۱۳۸۹). محمدحسن دوگانی نايب رئيس کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس از مهاجرت ۶۰ هزار نفر از نخبگان کشور ازجمله افراد برتر در المپيادهای علمی و نفرات برتر کنکور سال های گذشته سخن به ميان می آورد که برای تحصيل از کشور خارج شده و به ايران باز نگشته اند. (مهر، ۱۸ خرداد ۱۳۸۹)

مشکل واقعی در ايران فقط دامنه کمی و تعداد کسانی که به خارج از کشور مهاجرت می کنند را شامل نمی شود. پيدا کردن اعداد و تخمين جمعيت ايرانيان خارج از کشور بر حسب ميزان تخصص و نوع فعاليت کار دشواری نيست. کافيست اراده ای سياسی برای اين کار وجود داشته باشد. چه کسی می تواند منکر افزايش منظم ايرانيان خارج از کشور شود؟ چه کسی می تواند حضور فزاينده نخبگان دانشگاهی ايران را در چهارگوشه جهان انکار کند؟ اگر در گذشته های دورتر امريکا و کانادا و اروپا تنها مقصد مهاجران ايرانی بود امروز کشورهای آسيايی مانند مالزی يا کشورهای حوزه خليج فارس، هند و ترکيه نيز به مقصد واسطه ای و يا نهايی بخشی از ايرانيانی که قصد مهاجرت دارند تبديل شده اند.

دعوای واقعی در ايران بر سر درک از پديده فرار مغزها، اهميت و ريشه يابی عينی علل آن است. گاه به نظر ميرسد برای برخی از دست اندرکاران مهاجرت گسترده نيروهای تحصيل کرده و نخبگانی که در داخل موجب "دردسر" شوند امری چندان نامطلوب هم نيست. آيا انتقادات تند و تيز و تهديدهای چند باره وزير علوم عليه دانشگاهيان غير همسو در ماه های گذشته را نمی توان نمونه ای از اين ذهنيت دانست؟

آنچه در ايران بايد تغيير کند درک از نقش نيروی انسانی در توسعه و شرايطی است که برای نگهداشتن آنها در کشور بايد بوجود آيد. ثروت ايران نفت و گاز و معادن آن نيست. ثروت واقعی کشور ما نيروی انسانی که به دليل شرايط نامساعد سياسی، فرهنگی، اقتصادی و يا دانشگاهی به خارج از کشور مهاجرت می کند.