۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

فرار، مهاجرت و يا چرخش مغزها ؟

سعید پیوندی (جامعه شناس)

راديوفردا

علیرضا درویش، طراح و انیماتور ایرانی، این طرح را به طور اختصاصی برای رادیو فردا کشیده است.

در ايران بار ديگر بحث پيرامون پديده "فرار مغزها" و دامنه و چند و چون آن بالا گرفته است. گروهی چون سال های گذشته درباره پی آمدهای منفی فرار مغزها هشدار می دهند و در برابر شماری از دولتمردانی با قرائتی خوش بينانه از مهاجرت نيروی متخصص منکر وجود چنين پديده ای دست کم در ابعاد گسترده می شوند. کامران دانشجو وزير علوم، تحقيقات و فن آوری با قديمی قلمداد کردن آمارهای بين المللی در مورد مهاجرت نيروی انسانی ماهر ايران می گويد "ما به هيچ عنوان در کشور فرار مغزها نداريم و تکرار اين جمله از سوی برخی از افراد، توهين به جامعه دانشگاهی است." (مهر، ۸ آبان ۱۳۸۹) معاون دانشجويی وزير علوم نيز با بيان اينکه "فرار مغزها" عنوانی خالی از علم و منطق است گفت: چرخش مغزها و چرخش علم داريم و بايد هم داشته باشيم اما برخی می گويند شما (وزارت علوم) شرايطی بوجود آورده ايد که افرادی که برای تحصيل به خارج می روند مبادرت به فرار می کنند! (مهر، ۱۱ آيان ۱۳۸۹)

مفهوم فرار مغزها

پديده فرار مغزها که از اواسط قرن بيستم مطرح شده بعد جهانی دارد و فقط به ايران محدود نمی شود. اين واژه برای نخستين بار در انگلستان و در رابطه با مهاجرت گسترده نيروی متخصص از اين کشور به سوی کانادا طرح شد. در سال های بعد از جنگ جهانی دوم پديده فرار مغزها در بعد بين المللی بطور گسترده مورد توجه قرار گرفت. فرار مغزها در اين بحث ها شامل مهاجرت نخبگان علمی و فرهنگی و نيز نيرو های متخصص (دانش آموختگان آموزش عالی) از کشور خود به سوی کشورهای مهاجر پذير می شد.

بحث فرار مغزها در سال های
۱۹۶۰ در سطح سازمان های بين اللملی مانند يونسکو به ميان آمد و از ميان ايرانی ها نيز کسانی مانند احسان نراقی نقش فعالی در طرح آن ايفا کردند. در آن زمان بدرستی به زيان های جبران ناپذير اين پديده برای توسعه کشورهای جنوب (در حال رشد) اشاره می شد و ادبيات انتقادی در حوزه علوم انسانی درباره فرار مغزها بيشتر به بی عدالتی مضاعفی می پرداخت که از اين رهگذر نصيب جوامع فقير می گشت. بسياری از دانشجويان کشورهای در حال رشد که برای ادامه تحصيل به کشورهای توسعه يافته می رفتند به وطن باز نمی گشتند و يا مدتی پس از بازگشت دوباره راهی اروپا و يا امريکای شمالی می شدند.

پديده فرار مغزها به کنش متقابل همزمان عوامل مختلف در کشور مهاجر فرست (عوامل بازدارنده يا منفی) و کشور مهاجر پذير (عوامل جذب کننده) مربوط می شود. در پژوهش های بين المللی به چهار گروه عامل در تشديد پديده فرار مغزها در کشورهای مهاجرفرست اشاره می شود: عامل اقتصادی و وضعيت بازار کار و درآمد، عامل سياسی در رابطه با عدم ثبات و يا فشارها و ناامنی سياسی، عوامل فرهنگی و اجتماعی، عوامل علمی و دانشگاهی از جمله کمبود امکانات پژوهشی و آموزشی. در برابر شرايط مساعد و سياست های جذب نيروی انسانی کارا در کشورهای مهاجر پذير نقش تشديد کننده را در مهاجرت ايفا می کنند.
از سال های
۱۹۸۰ جهانی شدن بيش از پيش بازار کار و تخصص، نقش جديد علم و مهارت علمی و فنی در اقتصاد و يا توسعه فن آوری اطلاعات و ارتباطات به پديده مهاجرت نيروی متخصص ابعاد جديدی داده است. امروز با توجه به اهميتی که نيروی انسانی کارا پيدا کرده نوعی جنگ واقعی بر سر مغزها در سطح جهانی وجود دارد و هيچ کشوری در شمال و جنوب از "مصونيت" کامل برخوردار نيست.

بحث قديمی فرار مغزها

در ايران بوجود آمدن دانشگاه های نخبه گرا با گرايش تحقيقی (مانند دانشگاه صنعتی آريامهر که بعد از انقلاب شريف نام گرفت) و يا مراکز پژوهشی مانند مرکز پزشکی شاهنشاهی (دانشگاه علوم پزشکی که روز
۸ آبان ماه امسال منحل و در دانشگاه تهران و بهشتی ادغام شد) که با دانشگاه های معتبر جهان کار می کردند از جمله اقداماتی بود که برای کاهش دامنه فرار مغزها صورت می گرفت. اين اقدامات با آنکه در زمان خود بسيار مثبت بودند اما به دليل وجود ساير عوامل منفی به تنهايی قادر به سد کردن روند رو به رشد مهاجرت به اروپا و امريکا نبودند.

در دوران پس از انقلاب
۱۳۵۷ مهاجرت نخبگان و يا نيروی انسانی تحصيل کرده از ايران ابعاد جديدی بخود گرفت. شکل گيری اقليت ايرانی پر شمار در آمريکا، کانادا، کشورهای اروپايی و يا استراليا و کشورهای ساحلی خليج فارس از جمله نتيجه خروج گسترده ايرانی های تحصيل کرده و نخبگان علمی و فرهنگی از کشور و يا عدم بازگشت دانشجويان ايرانی خارج از کشور بود. با آنکه تفکيک آمار مربوط به نيروهای متخصص در ميان مهاجرين در سطح بين المللی چندان آسان نيست اما آمارهايی که توسط سازمان همياری و توسعه اقتصادی و يا صندوق بين المللی پول منتشر می شوند همگی حکايت از شمار بالای ايرانيانی دارد که به کشورهای امريکای شمالی و اروپا می روند. ترکيب جمعيت مهاجر ايران به دليل سياست های گزينشی بسياری از کشورها بيشتر شامل گروه های تحصيل کرده می شود.

ايران بازنده جنگ مغزها

آنچه که بحث قديمی فرار مغزها را امروز بارديگر جذاب کرده تغييرات جدی است که اين پديده در سطح جهانی از سر گذرانده و می گذراند. اگر در سال های
۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بحث فرار مغزها بيشتر در رابطه با مهاجرت يکسويه گروه های تحصيل کرده و نخبگان علمی و فرهنگی از کشورهای جنوب به کشورهای شمال مطرح می شد در دو دهه اخير از واژه های جديدی مانند "گردش مغزها"، "جابجايی مغزها" و يا "بازگشت مغزها" نيز استفاده می شود.

کاريرد واژه های جديد به معنای تغيير شرايط در مورد همه کشورها به گونه ای يکسان نيست. آمار بين المللی و بررسی های ميدانی نشان می دهد برخی کشورهايی که در گذشته با پديده فرار مغزها در ابعاد گسترده سر و کار داشتند با تغيير تدريجی شرايط سياسی، اقتصادی و علمی-پژوهشی موفق شدند نه تنها از ادامه روند خروج نيروی متخصص و نخبگان علمی و فرهنگی جلوگيری کنند که برخی از کسانی که در کشورهای اصلی مهاجر پذير دنيا مستقر شده بودند را به بازگشت به کشور خود تشويق کنند. کره جنوبی، شيلی، برزيل، آفريقای جنوبی از جمله کشورهايی هستند که موفق به تغيير سمت و سوی مهاجرت نيروی انسانی ماهر شده اند.

به اين ترتيب کشورهايی که در گذشته نقش "بازنده" را در مهاجرت نيروی انسانی ماهر و "مغزها" بازی می کردند به کشورهای "برنده" تبديل شده اند و کشورهايی مانند ايران، پاکستان، الجزاير و يا مراکش نيز که در گذشته "بازنده" بودند همچنان "بازنده" جنگ مهاجرت باقی مانده اند. در اين ميان هند و يا چين توانسته اند از دامنه مهاجرت بکاهند و آنرا تبديل به روند گردش مغزها کنند.

نکته اساسی در مورد کشورهای نوظهور "برنده" تحولات مثبت در آنها و از بين رفتن و يا ضعيف شدن عواملی منفی و بازدارنده ای است که در گذشته در تشديد روند فرار مغزها نقش داشتند. استقرار دمکراسی، حکومت قانون، رونق اقتصادی، سياست جذب مهاجرين و يا گسترش امکانات آموزشی و پژوهشی شرايط مثبتی برای ماندن نيروی انسانی کارا و يا بازگشت کسانی که به خارج از کشور رفته اند را فراهم می کند. به جز چين در همه کشورهای نوظهور بازگشت دمکراسی و رونق اقتصادی، علمی و فرهنگی دليل اصلی معکوس شدن روند مهاجرت بوده است.

تغيير روند و سمت و سوی مهاجرت هر چند تابعی از شرايط سياسی و اقتصادی کشورهاست ولی همزمان خود به عامل مثبتی برای رونق اقتصادی، شکوفايی علمی و فرهنگی تبديل می شود. وجود مهاجرينی که با کشور مادر رابطه ای فعال دارند و اشکال مختلف بازگشت عامل جديد مهمی در تحولات اقتصادی و علمی کشورهايی مانند چين، هند، برزيل به شمار می رود.

بن بست "گردش مغزها" در ايران

تا زمانی که دلايل بازدانده و منفی هنوز سبب مهاجرت گسترده نيروی انسانی ماهر و نخبگان علمی و فرهنگی می شود صحبت از "گردش مغزها" در ايران يا بازگشت آنها نادرست و خيال بافانه خواهد بود. کامران دانشجو و معاونين او برای اثبات نظر خود به بازگشت
۹۶ درصد از ۱۲ هزار و ۵۰۰ بورسيه اعزام شده از سوی وزارت علوم به خارج از کشور اشاره می کنند. اما همزمان گفته نمی شود که اين بورسيه ها کمتر از ۳ درصد کل دانشجويانی را تشکيل می دهند که از سال ۱۳۶۰ به اين سو از ايران خارج شده اند. بخش اصلی دانشجويان ايرانی خارج از کشور را کسانی تشکيل می دهند که بدون اجازه و يا اطلاع وزارت علوم به خارج رفته اند. حتا در ميان بورسيه های وزارت علوم نيز نبايد به آمار ظاهری بازگشت دل خوش کرد چرا که عده ای برای از دست ندادن ضمانت مالی به ايران بازمی گردند و چندی بعد دوباره راهی ديار غربت می شوند.

گستردگی ميزان مهاجرت از ايران تا به آن اندازه است که که حتا شماری از دست اندرکاران هم ادعاهای وزير علوم و مشاورانش را قبول ندارند. غلامعلی حداد عادل چندی پيش گفته بود "تا زمانی که توازنی ميان تربيت نيروی انسانی و موسسات پ‍‍ژوهشی وجود نداشته باشد تعدادی از نخبگان جذب خارج خواهند شد." (ايلنا،
۱ شهريور ماه ۱۳۸۹). محمدحسن دوگانی نايب رئيس کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس از مهاجرت ۶۰ هزار نفر از نخبگان کشور ازجمله افراد برتر در المپيادهای علمی و نفرات برتر کنکور سال های گذشته سخن به ميان می آورد که برای تحصيل از کشور خارج شده و به ايران باز نگشته اند. (مهر، ۱۸ خرداد ۱۳۸۹)

مشکل واقعی در ايران فقط دامنه کمی و تعداد کسانی که به خارج از کشور مهاجرت می کنند را شامل نمی شود. پيدا کردن اعداد و تخمين جمعيت ايرانيان خارج از کشور بر حسب ميزان تخصص و نوع فعاليت کار دشواری نيست. کافيست اراده ای سياسی برای اين کار وجود داشته باشد. چه کسی می تواند منکر افزايش منظم ايرانيان خارج از کشور شود؟ چه کسی می تواند حضور فزاينده نخبگان دانشگاهی ايران را در چهارگوشه جهان انکار کند؟ اگر در گذشته های دورتر امريکا و کانادا و اروپا تنها مقصد مهاجران ايرانی بود امروز کشورهای آسيايی مانند مالزی يا کشورهای حوزه خليج فارس، هند و ترکيه نيز به مقصد واسطه ای و يا نهايی بخشی از ايرانيانی که قصد مهاجرت دارند تبديل شده اند.

دعوای واقعی در ايران بر سر درک از پديده فرار مغزها، اهميت و ريشه يابی عينی علل آن است. گاه به نظر ميرسد برای برخی از دست اندرکاران مهاجرت گسترده نيروهای تحصيل کرده و نخبگانی که در داخل موجب "دردسر" شوند امری چندان نامطلوب هم نيست. آيا انتقادات تند و تيز و تهديدهای چند باره وزير علوم عليه دانشگاهيان غير همسو در ماه های گذشته را نمی توان نمونه ای از اين ذهنيت دانست؟

آنچه در ايران بايد تغيير کند درک از نقش نيروی انسانی در توسعه و شرايطی است که برای نگهداشتن آنها در کشور بايد بوجود آيد. ثروت ايران نفت و گاز و معادن آن نيست. ثروت واقعی کشور ما نيروی انسانی که به دليل شرايط نامساعد سياسی، فرهنگی، اقتصادی و يا دانشگاهی به خارج از کشور مهاجرت می کند.

نگاهی به دفاع جعفر پناهی، فیلمساز ایرانی، در دادگاه

بی بی سی 


جعفر پناهی گفت که غرفه جوايزش در موزه سينما بزرگ‌تر از سلول انفرادی‌اش در ايام بازداشت بوده است.
 جعفر پناهی، فیلمساز ایرانی، که اسفندماه سال 1388 بازداشت شد و خرداد امسال با پرداخت وثیقه موقتا آزاد شد، در دادگاه از خود دفاع کرد.
جعفر پناهی در بخشی از دفاعیاتش در دادگاه که روز يکشنبه ۱۶ آبان‌ماه برگزار شد، گفت: "به جرم ساختن فیلمی محاکمه می شوم که هنگام دستگیری، حتی سی درصد آن هم فیلمبرداری نشده بود."
او گفت: "چگونه می شود تنها با استناد به سی درصد از فیلمی که هنوز تدوین و صداگذاری نشده و مراحل فنی آن به پایان نرسیده، کسی را متهم کرد."
آقای پناهی افزود: "به گمان من، بازداشت من و همکارانم در حين فيلمبرداری فيلمی ناتمام، هجوم صاحبان قدرت بر همه اهل فرهنگ و هنر و سينماگران کشور است و قدرت‌نمايی برای اين که: هر که از ما نيست و مثل ما فکر نمی‌کند، محکوم است. "
جعفر پناهی شب ۱۰ اسفند سال گذشته به همراه ۱۷ نفر، از جمله همسر و دخترش، در منزل خود در تهران بازداشت شده بود. بیشتر افراد بازداشت‌ شده روزهای بعد آزاد شدند، اما این فیلمساز ۴۹ ساله نزدیک سه ماه در زندان اوین باقی ماند.
عباس جعفری دولت آبادی، دادستان عمومی تهران پیش از آزادی موقت آقای پناهی گفته بود که "جرم او سیاسی نبوده است."
آقای پناهی در دادگاه به اتهامات خود اشاره کرد و به هریک از آنها جداگانه پاسخ داد.
او در بخشی از دفاعیاتش گفت: "گفته شده که ما فيلم بدون مجوز می‌ساختيم. قبل از هر چيز بايد بگويم هيج قانونی نيست که مجلس تصويب و به وزارت ارشاد در اين‌باره ابلاغ کرده باشد. تنها آيين‌نامه‌های داخلی وجود دارد که با تعويض معاونت‌های سينمائی، دست‌خوش تغيير می‌شوند."
او گفت: "در اتهامات ما گفته شده می خواستیم با این فیلم، شیوه های اغتشاش و اعتراض را ترویج کنیم. من فیلمساز اجتماعی ام، نه فیلمساز سیاسی. سینمای سیاسی را فاقد ارزش هنری می دانم. سینمای سیاسی یعنی سینمای حزبی و شعاری. سینمای حزبی به تماشاگر حکم می کند که چه باید کرد یا چه نباید کرد. اما در سینمای اجتماعی هرگز برای تماشاگر نسخه پیچیده نمی شود."
آقای پناهی گفت: "مرا متهم به امضای بيانيه کرده‌اند. من یک بیانیه امضا کرده‌ام، آن‌هم بيانيه موسوم به ۳۷ فيلم‌ساز ايرانی. آن روزها که هر قشر و گروهی نظر خود را نسبت به وقايع و اتفاقاتی که در کشور در جريان بود با صدور اطلاعيه اعلام می‌کردند، ۳۷ نفر از معتبرترين فيلم‌سازان کشورمان نگرانی خود را از آينده کشور با توجه به اتفاقات جاری اعلام کردند که من هم يکی از آن‌ها بودم. متأسفانه به جای آن‌که به نگرانی‌های اين هنرمندان عاشق کشورشان توجه شود، قسمت‌هايی از اين بيانيه گزينش شده و آن‌را مدرک جرم ساخته‌اند. کدام نوشته‌ای را سراغ داريد که با گزينش جملات و کلماتی کوتاه از آن نتوانيد معنايی متفاوت از کليت‌اش به‌دست آوريد؟ آيا اين ۳۷ سينماگر حق نداشتند نظر خود را نسبت به وضعيت کشورشان بيان کنند؟ آيا بيان اين نظر جرم است و بايد اين ۳۷ نفر محاکمه شوند؟"

جعفر پناهی آشکارا از جنبش سبز ایران حمایت کرده بود
این کارگردان سینمای ایران که با فیلم هایی چون بادکنک سفید، دایره و آفساید برنده چند جایزه بین المللی از جمله شير طلای ونيز، خرس نقره‌ای برلين و دوربين طلای کن شده است، گفت: "آيا کسی در اين دادگاه يادش هست که جعفر پناهی پنج سال است امکان فيلم ساختن در کشورش را نداشته، دو سال پيش مجوز ساختن فيلم «بازگشت» را که درباره جنگ بود به او ندادند و فيلم‌هایش، بامجوز و بی‌مجوز، امکان نمايش نداشته‌اند؟"
آقای پناهی در بخش دیگری از دفاعیات خود گفت: "گفته شده که من با رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از ايران مصاحبه کرده‌ام. در کجای قانون ما را از مصاحبه منع کرده‌اند؟ تنها موردی که به من تذکر جدی داده شد، در مهرماه سال گذشته و در دفتر پی‌گيری وزارت اطلاعات بود."
جعفر پناهی در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته از میرحسین موسوی حمایت کرد و پس از آن در بعضی تجمع‌های معترضان انتخاباتی شرکت کرده بود.
او در مرداد ماه سال 88 هنگام حضور در محل دفن شماری از کشته شدگان اعتراضات بعد از انتخابات همراه با همسر و فرزندش و چند سینماگر ایرانی، در گورستان بهشت زهرا دستگیر شد و چند ساعت را در بازداشت گذراند.
آقای پناهی در پاسخ به یکی دیگر از اتهاماتش گفت: "مرا متهم به حضور در اجتماعات کرده‌اند. در سينمای اجتماعی، فيلم‌سار ناظر است. ناظر بر وقايع اجتماعی‌اش. پس با اين نگرش، من بايد بر اتفاقاتی که بر کشورم می‌گذشت، ناظر می‌بودم. هر چند فيلم‌ساز با دوربين‌اش نظاره می‌کند، اما اجازه‌ استفاده از دوربين را به هيچ فيلم‌ساز ايرانی ندادند. هنرمند می‌بيند تا شايد روزی روزگاری برای به‌وجود آوردن اثر هنری الهام بگيرد. من ناظر بودم و اين حق من بود که ببينم. هيچ‌کس اجازه ندارد هنرمند را وادار به نديدن کند. چرا بايد اين حق را از هنرمند سلب کرد و او را به جرمی واهی محاکمه کرد."
او در بخشی از دفاعیات خود در دادگاه، خود را سينماگری دانست که "دور از سياست و جنجال‌های قدرت، در تمام دوران فيلم‌سازی‌اش در ايران فیلم ساخته است."
جعفر پناهی گفت: "با بازداشت و محاکمه‌ من، نه‌تنها منِ فيلم‌ساز، که سينما را به عنصری سياسی تبديل کرده‌ايد. اين تنها محکمه من نيست. محکمه‌ هنر و هنرمندان اين کشور است. گواه تاريخ هر کشوری، آثار هنری و برخورد با هنرمندان آن سرزمين است. پس هر حکمی که در اين دادگاه داده شود، حکمی است برای همه‌ هنرمندان، به‌خصوص همه سينماگران اين سرزمين. و حتی حکمی است برای جامعه‌ ايران که سال‌هاست مخاطب اين سينما هستند. نهال من و همه هنرمندان ايران در خاک اين کشور ريشه دوانده و ميوه‌ درخت هنر ما، حاصل زيبايی‌ها و زشتی‌های اين سرزمين است. پس هر حکمی که به من و انديشه من می‌دهيد، حکمی است که به مردم اين کشور داده می‌شود."

۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

بازسازی انفجار بزرگ در مقیاس کوچک

کامبیز کراماتی
بی بی سی
دانشمندان در مرکز تحقیقاتی سرن در سوئیس که روی طرح "برخورد دهنده بزرگ هادرون" کار می کنند، می گویند که "بیگ بنگ" یا "انفجار بزرگ" را در مقیاسی بسیار کوچک بازسازی کرده اند.
بیست سال است که دانشمندان تلاش می کنند با این طرح به راز خلقت پی ببرند. برخورد دهنده بزرگ هادرون، که بزرگترین، گرانقیمت ترین و پیچیده ترین وسیله علمی ساخت بشر است، سال گذشته با مشکلات فنی زیادی مواجه شد.
اما آزمایش تازه نمونه ای کوچکتر است که با موفقیت به پایان رسیده است.
جهان تقریبا چهارده میلیارد سال پیش بر اثر واقعه ای که کیهان‌شناسان به آن "انفجار بزرگ" می گویند، به وجود آمد.
حالا و با استفاده از برخورد دهنده بزرگ هادورن، شاید بتوان فهمید که جهان در نخستین لحظات پس از خلقت، چه شکلی داشته است.
نتیجه کار برخورد دهنده هادرون، تصویری است از برخورد ریزترین و در عین حال سنگین ترین ذرات بنیادین تشکیل دهنده ماده که می توانند نمونه کوچکی از "انفجار بزرگ" باشد.
بولک ویسلوچ، یکی از محققان مرکز تحقیقاتی سرن می گوید: "این، به معنی آغاز عصری تازه است، عصری تازه برای فیزیک. هرگز در شرایط آزمایشگاهی، این میزان انرژی آزاد نشده بود و هیچ آزمایشگاهی به چنین دمای زیادی نرسیده بود. ما امیدواریم که نتایج و اطلاعات فوق العاده جالبی درباره چگونگی جهان، درست بلافاصله پس از خلقتش، بدست آوریم."

دانشمندان می گویند که باید انفجار بزرگ را هزاران بار بازسازی و مطالعه کنند تا به راز آن پی ببرند
در این آزمایش و با استفاده از مغناطیس های بسیار قدرتمند، ذرات بنیادین، در طول یک تونل زیرزمینی به طول بیست و هفت کیلومتر در مرز سوئیس و فرانسه، شتاب گرفته و با سرعتی نزدیک به سرعت نور به حرکت در آمدند.
این ذرات، در نهایت با هم برخورد کردند و به شکل ذراتی به مراتب ریزتر، درآمده و پخش شدند.
این تجربه علمی، در مرکز تحقیقاتی سرن و با استفاده از آشکار سازی ویژه، که به اختصار، آلیس خوانده می شود انجام شد.
دمای حاصل از برخورد ذرات، در حدود ده تریلیون درجه سانتیگراد، یعنی یک میلیون بار داغ تر از هسته خورشید بود: گرمایی که در آن، حتی پروتون‌ها و نوترون‌ها، یعنی ذرات تشکیل دهنده هسته اتم هم ذوب شده و ترکیبی ژله مانند از کوارک ها و گلوان‌ها، یعنی بنیادی ترین ذرات سازنده ماده را به وجود می آورند؛ چیزی که پلاسمای کوارک - گلوان نامیده می شود.
دکتر دیوید اوانز، دانشمند بریتانیایی ِ دست اندر کار در این آزمایش، معتقد است که این پروژه بین المللی که با مشارکت حدود هزار محقق از سی و سه کشور جهان و با صرف میلیاردها دلار هزینه اجرا شده است، ارزش وقت و پولی را که صرفش شده، داشته و می تواند در شناخت بشر از راز خلقت، تاثیری به سزا داشته باشد.
دکتر اوانز می گوید: "بیست سال طول کشید تا این ایده، عملی شود. حالا باید این آزمایش، بی وقفه ادامه پیدا کند. ما به ده ها میلیارد برخورد نیاز داریم تا بتوانیم نتایج حاصله را تجزیه و تحلیل کنیم و بفهمیم که واقعا چه خبر است. این کار، به زمان زیادی نیاز دارد. تحلیل و بررسی بعضی از نتایج، چند هفته یا چند ماه طول می کشد و آنالیز بخش دیگری از اطلاعات، سال‌ها وقت می برد".
بنا بر این، مدت زمان طول می کشد تا محققان اطمینان حاصل کنند که آیا اصولا توانسته اند انفجار بزرگ را- البته در مقیاسی کوچکتر- دقیقا تکرار کنند یا نه. اگر جواب مثبت باشد، روزنه های تازه ای به روی بشر گشوده خواهد شد و دانشمندان خواهند توانست بخشی کوچک از اولین لحظات خلقت را، با جزئیاتی بیشتر از همیشه، مطالعه و بررسی کنند.
يادآوری از گذشته :
متخصصان آزمایشگاه سرن، واقع در مرز سوئیس و فرانسه، پرتوهای پر انرژی پروتونی را با سرعتی نزدیک به سرعت حرکت نور به دستگاه برخورد دهنده بزرگ هادرون (ال اچ سی)، بزرگترین دستگاه شتابدهنده ذره ای، وارد کردند.
صدها پژوهشگر از کشورهای مختلف از جمله از ایران در اجرای این آزمایش و بررسی نتایج به دست آمده از آن مشارکت دارند.
دستگاه ال اچ سی شامل تونلی مدور به طول بیست و هفت کیلومتر در عمق متوسط یکصد متری زیرزمین در مرز سوئیس و فرانسه است که بیش از هزار دستگاه مغناطیسی خم کننده در آن تعبیه شده است.
این خم کننده ها باعث تنظیم جهت حرکت پرتوهای پروتونی می شوند به نحوی که این پرتوها مسیر دایره شکل تونل را طی کنند.
پس از مرحله اول تابش پرتوها، پرتوهای دیگری نیز به داخل تونل تابیده می شوند و این دو پرتو در مکان های خاصی در طول تونل با یکدیگر تلاقی می کنند.
این آزمایش با هدف به آزمون گذاشتن فرضیه مربوط به تبدیل ذرات بدون جرم به ماده دارای جرم در "الگوی استاندارد" در فیزیک ذرات به اجرا گذاشته می شود در حالیکه این الگو در فرضیه مهبانگ (بیگ بنگ) در باره پدید آمدن کیهان مورد استفاده قرار می گیرد.
براساس فرضیه تشکیل ماده، فوتون ها، که بسته های انرژی بدون جرم هستند، از طریق "مکانیسم هیگز" به ذرات بنیادی - موسوم به ذره الهی - تبدیل می شوند که عامل پدید آمدن ذات دارای جرم است.
این فرضیه، که در دهه 1960 توسط پیتر هیگز، استاد دانشگاه ادینبورگ در اسکاتلند، و توماس کیبل، استاد امپریال کالج دانشگاه لندن مطرح شد.
ذرات بنیادی دارای جرم
براساس این فرضیه، ذره الهی، که از آن به عنوان حلقه مفقوده بین ذرات بدون جرم و ذرات دارای جرم یاد می شود، مانند ذرات بدون جرم، ذره ای بسیط است و از اجزای دیگری تشکیل نیافته و در عین حال، مانند ذرات مرکب، مانند اتم ها، دارای جرم است.
ذره الهی تا کنون از طریق آزمایش مشاهده و وجود آن اثبات نشده است.

تایید فرضیه تبدیل ذرات بدون جرم به ذرات دارای جرم، به منزله گامی مهم در پذیرش فرضیه انفجار بزرگ (مهبانگ یا بیگ بنگ) به عنوان مبداء پیدایش کائنات و تشکیل کهکشان ها و در نهایت، منظومه شمسی و کره زمین خواهد بود.
پس از خاتمه آزمایش، دانشمندان برای یافتن ذرات دارای جرم، به بررسی مواد باقیمانده در محل برخورد پرتوهای متقابل خواهند پرداخت و انتظار می رود جمع آوری و تحلیل اطلاعات حاصل از این آزمایش شش ماه تا یک سال به طول انجامد.
پیتر هیگز، پژوهشگر هفتاد و نه ساله بریتانیایی و مبدع مکانیسم هیگز، گفته است که به اعتقاد وی، آزمایش سرن خواهد توانست وجود "ذره الهی" را نشان دهد.
طرح ساخت برخورد دهنده بزرگ هادرون Large Hadron Collider در اوایل دهه 1980 توسط سازمان اروپایی پژوهش هسته ای - سرن - مطرح شد تا برای این سئوال که چگونه ذرات بدون جرم می توانند دارای جرم شوند پاسخی بیابد.
این طرح سرانجام در سال 1996، با بودجه ای به مبلغ 2.6 میلیارد فرانک سوئیس به تصویب رسید و ساخت آن، با تاخیرهای مکرر و با بودجه ای تقریبا دو برابر تخمین اولیه، در سال جاری تکمیل شد.
سازمان اروپایی پژوهش هسته ای در سال 1954 توسط یازده کشور اروپایی برای تحقیقات پیرامون هسته اتم تشکیل شد اما به زودی به پژوهش در جنبه های دیگر فیزیک هسته ای و ذرات بنیادی نیز گرایش یافت.
در سال های بعد، شمار دیگری از کشورهای جهان به عنوان عضو اصلی یا ناظر در این سازمان پذیرفته شدند در حالیکه کشورهای دیگری، از جمله ایران، در تحقیقات مختلف این سازمان مشارکت داشته و از نتایج تحقیقات آن برخوردار می شوند.