۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

از آمار طلاق و ازدواج خبری دارین ؟

امشب داشتم تو سایت رادیو فردا چرخی میزدم که با مطلبی تحت عنوان "کاهش سن سکته در مردان ایرانی به ۳۲ تا ۳۵ سال " برخورد کردم و در شرح متن با "معاونت آمار و انفورماتیک سازمان ثبت احوال کل کشور " آشنا شدم . در حقیقت بهونه ای شد تا یه سری به سایت سازمان ثبت احوال کل کشور بزنم و از آمارهای اون مطلع بشم . با دیدن محتویات اون ، متوجه شدم که از روی آمارهاش میشه یه دنیا اطلاعات بدست آورد و کلی نظریه و تحلیل و مقاله و این جور چیزا در زمینه های مختلف اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و ... ارائه داد .

در این پست ، تمرکزم رو بر آمار طلاق و ازدواج گذاشتم ؛ اون هم فقط بخشی از دنیای اطلاعات مربوط به این موضوع.

با انتقال داده های مربوط به آمار کلی طلاق و ازدواج از سال 1338 تا 1388 به نرم افزار اکسل ، اقدام به محاسبه میزان رشد یا افت طلاق و ازدواج در هر سال نسبت به سال قبلش ، همچنین مجموع کل طلاق ها و ازدواج ها و نسبت طلاق به ازدواج در هر سال کردم .

اما خلاصه آمار اینکه :

Ø تعداد کل ازدواج ها از سال 38 تا 88 برابر با 19,620,807 و تعداد کل طلاق ها برابر با 1,977,319 مورد می باشد که یعنی از هر 10 ازدواج یک مورد به طلاق منجر شده است .

Ø شیب خط مربوط به تعداد طلاق ها از سال 38 تا 88 برابر با 1395 می باشد در حالیکه همین عدد در مورد ازدواج برابر با 14587 می باشد .

Ø شیب خط مربوط به ارقام نرخ رشد طلاق در هر سال نسبت به سال قبلش از سال 38 تا 88 برابر با 281/0 می باشد در حالیکه همین عدد در مورد ازدواج برابر با 057/0 می باشد .

Ø شیب خط مربوط به ارقام نرخ رشد طلاق به نرخ رشد ازدواج در هر سال نسبت به سال قبلش از سال 38 تا 88 برابر با 109/0 - می باشد . در نگاه اول این عدد منفی گمراه کننده هست اما باید توجه کرد که این شیب تا سال 72 برابر با 291/0- بوده اما بعد از آن تا سال 88 مثبت شده و برابر با 417/0 می باشد .

حالا از ارقام بالا چی میشه فهمید ؟

در مورد داده های بند اول باید این رو اضافه کنم که با توجه به مجموع ازدواج و نیز طلاق تا سال 58 و محاسبه نسبت آن ها و نیز از سال 58 تا 88 آمار یک طلاق به 10 ازدواج تقریبا تغییر محسوسی نکرده ، اما با توجه به کمتر بودن شیب خط مربوط به نرخ رشد ازدواج در هر سال نسبت به سال قبلش در مقایسه با طلاق میشه فهمید که آهنگ تغییرات ارقام ازدواج آهسته تر از طلاق است و شاید بتوان گفت که آینده مناسبی در انتظار وضعیت طلاق و ازدواج نخواهد بود . و همچنین از شیب خط مربوط به ارقام نرخ رشد طلاق به نرخ رشد ازدواج در هر سال نسبت به سال قبلش از دوره 72 تا 88 که برابر 417/0 هست ، شاید بتوان به فشار وارده بر خانواده ها بعد از جنگ و نیز مسائل فرهنگی جدید پدید اومده در خانواده ها پی برد که در حقیقت نگرانی نسبت به آینده را تشدید می کند .

این اندک فهم من از آمار و ارقام مربوط به طلاق و ازدواج بود ، اگه هیچ چیز جدید یا با ارزش نداره اما یه چیز برای من داشت که مربوط به آمار عجیب و من در آوردی یه کارشناس خانواده میشه که در سال 84 در دانشگاهمون در مورد نسبت 25 در صدی طلاق به ازدواج صحبت کرده بود و همیشه دوست داشتم بدونم آیا صحت داره یا نه ، و اونچه تو ذهنم در مورد غلط بودن آمارش بود تایید شد .

منابع :

http://www.sabteahval.ir/default.aspx?tabid=858

http://www.sabteahval.ir/default.aspx?tabid=860

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

داستان كيفيت زندگي و" رشد" آدمها در "جهان سوم "

ارسالی از سوی اشراق

بعضي سوختن ها جوري هستند كه تو امروز ميسوزي، اما فردا دردش را حس ميكني...
داستان كيفيت زندگي و" رشد" آدمها در جاهايي كه "جهان سوم " ناميده ميشوند ، مثل همين جور سوزش هاست ....
از هردوره كه ميگذري، ميسوزي و در دوره بعد دردش را ميفهمي ...

شادي ها و دغدغه هاي كودكي ما :
در همان گوشه دنيا كه "جهان سوم "ناميده ميشود، شادي هاي كودكي ما درجه سه است ، ولي دغدغه هاي ما جدي و درجه يك...
شادي كودكيمان اين است كه كلكسيون " پوست آدامس" جمع كنيم...
يا بگرديم و چرخ دوچرخه اي پيدا كنيم و با چوبي آن را برانيم...
توپ پلاستيكي دو پوسته اي داشته باشيم و با آجر، دروازه درست كنيم و دركوچه هاي خاكي فوتبال بازي كنيم...
اما دغدغه هايمان ترسناك تر بود...
اينكه نكند موشكي يا بمبي، فردا صبح را از تقويم زندگي ات خط بزند ...
اينكه نكند "دفاعي مقدس"، منجر به مرگ نامقدس تو بشود يا تو را يتيم كند....
از ديفتري ميترسيديم...
از وبا......
از جنون گاوي ...
مدرسه، دغدغه ما بود...
خودكار بين انگشتان دستمان كه تلافي حرفهاي ديروز صاحبخانه به معلممان بود.....
تكليفهاي حجيم عيد ...
يا كتابهايي كه پنجاه سال بود بابا در آنها آب و انارميداد....

شادي ها و دغدغه هاي نوجواني ما :
دوره اي كه ذاتا بحراني بود و بحران " جهان سوم" بودن هم به آن اضافه شده ...
در آين دوره، شاديهايمان جنس " ممنوعي" دارند...
اينكه موقتي عاشق شوي...
دوست داشتن را امتحان كني...
اينكه لبت را با لبي آشنا كني....
اما همه اين شادي ها را در ذهنمان برگذار ميكرديم...
در خيالمان عاشق ميشويم...همخوابه ميشويم...ميبوسيم....
كلا زندگي يك نفره اي داريم با فكري دو نفره ....
اين ميشد كه ياد بگيريم "جهان سومي" شادي كنيم..
به جاي اينكه دست در دست دخترك بگذاريم،او را....
با او قدم نزنيم و فقط دنبالش كنيم...
يا اينكه نگوييم "دوستت دارم" و بگوييم "امروز خانه خالي دارم"
در عوض دغدغه هايمان بازهم جدي هستند...
اينكه از امروز كه 15 سال داري، بايد مثل يك مرتاض روي كتابهاي ميخي مدرسه ات دراز بكشي و تا بيست و چهار سالگي همانجا بماني.....
بترسي از اين كه قرار است چند صفحه پر از سوالات "چهار گزينه اي " ، آينده تو ، شغل تو ، همسر تو و لقب تو را تعيين كند...
تو فقط سه ساعت براي همه اينها فرصت داري...

شادي ها و دغدغه هاي جواني ما:
شادي ها كمرنگ تر ميشود و دغدغه ها پررنگ تر...
شايد هم اين باشد كه شادي هايت هم، شكل دغدغه به خودشان ميگيرند..
مثلا شادي تو اين است كه روزي خانه و ماشين ميخري ...
اما رسيدن به اين شادي ها برايت دغدغه ميشود....
رسيدن به آنها براي تو هدف ميشود...
هدفي كه حتما بايد "جهان سومي" باشي كه آنرا داشته باشي ...
و هيج جاي ديگربراي كسي هدف نيستند...
بعضي از شادي هايت غير انساني ميشود...
با پول شهوتت را ميخري...
با گردي سفيد مست ميشوي نه با شراب...
با دود دغدغه هايت را كمرنگتر ميكني و غبار آلود...

اگر جهان سومي باشي، استاندارد و مقياس هاي تمام اجزاي زندگي تو ، جهان سومي ميشود...
اينكه در سال چند بار لبخند ميزني....
در روز چند بار گريه ميكني...
راهي كه تو را به بهشت و جهنم ميرساند...
و حتي جنس خداي تو هم جهان سوميست .....
دراين دنياي عجيب، ديدن دست برهنه يك زن هم ميتواند براحتي تو را خطاكار كند وقلبت را به تپش وادارد....
در اين دنيا "سلام " به غريبه و بي دليل، نشانه ديوانگيست...
لبخند بي جاي زن هم دليل فاحشگي اوست ...
در اين جهان سوم ، كسي را نداري كه به تو بگويد چقدر مسواك و خميردندان، واكسن، بوسيدن، خنديدن، رقصيدن خوب هستند...
اينكه آينده خوب را خودت بايد رقم بزني و كسي قرار نيست براي اين كار به تو كمك بكند.....
اينكه هميشه جهان اول ، طاعون جهان سوم نيست ...

گاهي فكر ميكني كه به سرزمين جهان اولي ها مهاجرت كني تا از جهان سومي بودن رها شوي...

اما ميفهمي كه با مهاجرتت شادي ها، دغدغه ها، جهانبيني، خدا و معيارهايت هم با تو سفر ميكنند....
گاهي ميماني كه اين جهان سوم است كه كيفيت تو را تعيين ميكند يا اينكه "تو "جهان سوم را درست ميكني؟

حقوق مردم عادی و تفکر داروینی

نوشته شده توسط دوست عزیزم فریدام در ارتباط با بحث جنبش تی پارتی و اوباما در آمریکا


پوپر کتابی داره به نام جامعه باز و دشمنان آن. تو این کتاب به فلسفه افلاطون می پردازه. از نظر افلاطون جامعه به چند گروه طبقه بیندی میشده از کارگر تا فرمانروا. نظر افلاطون این بوده که وقتی بچه ای به دنیا اومد از پدر مادر جداش کنن و تربیتش کنن. یعنی همه بچه های تازه متولد شده در یک طبقه قرار می گرفتن. این بچه ها آموزش می دیدن و طبق استعداد و توانایی هاشون به طبقات مختلف جامعه راه پیدا می کردن. در حقیقت افلاطون هم طبق منطق داروینی فکر میکرد افراد قویتر و با استعدادتر شایسته تر برای بقا و زندگی مرفه هستند و بقیه اقشار هم در جای خودشون هستن. پوپر ، افلاطون و افرادی رو که اینطور فکر میکنن دشمنان جامعه باز می نامه. من هم مدت ها همین طور فکر می کردم اما حالا با دیده شک به این چیزها فکر می کنم. اگه به قول یکی از فلاسفه اولین پیامبر یک شیاد بوده که به یه ساده لوح رسیده، تنها دلیل وجود ادیان ، مردم عادی هستن. من نمی تونم به دنیایی فکر کنم که توش مردم عادی وجود ندارن. مردمی که راحت ملعبه دست یه مشت آدم خودخواه و سودجو میشن. به نظرم این همون آرمانشهر که فکر نمی کنم هرگز به وجود بیاد.

سوال من و شک کنونی من اینه چطور باید مدافع حقوق مردمی بود که هر روز به یه رنگ هستن و چیزی رو می خوان که بهشون گفته شده.

نمی خوام از جنگ، له کردن قشر فقیر و . . . دفاع کنم اما گاهی فکر می کنم آیا راه دیگه ای هم هست. وقتی تاریخ و وضع کنونی کره شمالی رو خوندم به نظرم تنها راه حل نجاتشون از وضع موجود حمله نظامی خارجی اومد که اون هم به دلیل مسلح بودن اونها به بمب اتمی امکان پذیر نیست.

اما فکر می کنم آزادی حق هر انسانه و بدون اون انسان بودن معنایی نداره.

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

آمریکایی ها و اوباما و جنبش تی پارتی


امروز داشتم روزنامه ی یکشنبه 29 فروردین شرق رو میخوندم که در صفحه 7 با عنوان جالبی روبرو شدم : "جنبش تی پارتی علیه اوباما"

حقیقتا که تا حالا راجع بهش چیزی نشنیده بودم ولی بعد از خوندنش سریعا به یاد یکی از مستندهای بی بی سی فارسی افتادم که درباره ظهور و زوال امپراطوری روم ساخته شده اون هم قسمت مربوط به "انقلاب" .

در این مستند به سرگذشت فردی به نام تایبریوس - دور وبر 133 ق.م - پرداخته شده که در ابتدا یک سردار بسیار جوان نظامی بوده و در چند مورد از فتوحات روم مشارکت داشته و در یک مورد با شجاعت و جسارت قابل ستایش ، با وجود فرماندهان ارشدتر از خود- و البته با اعتبار نام پدر درگذشته اش که او هم یک فرمانده ارشد نظامی بوده - در مذاکره صلح با دشمنان روم که سپاه روم را محاصره کرده بودند و توانایی کشتار همگیشان را داشتند شرکت کرد و پیمان صلحی امضا کرد و جان حدود 20 هزار سرباز را نجات داد ولی وقتی که به روم بازگشت از طرف سنا مورد عتاب واقع شد و برعکس از طرف مردم به عنوان منجی و قهرمان شناخته شد . او در همین هنگام از رنج مردم بسیار ناراحت بود ولی قدرت اجرایی نداشت به همین خاطر ، در زمانی که تایبریوس جوان مورد تشویق مردم بود تصمیم گرفت با حمایت مردم روم با پذیرش منصب "مدافع حقوق مردم" به وادی سیاست وارد شود تا از حقوق پایمال شده مردم روم در برابر سناتورها و زورگویان حاکم بر جمهوری روم – که هنوز امپراطور نداشته – دفاع کند . جالب اینکه طبق قوانین روم این منصب دارای قدرت وصف ناشدنی در آن زمان بوده و تنها مشکلش تا آن زمان ، انتخاب افراد نالایق و فاسد به این پست بوده ولی در این مورد استثنایی تایبریوس متعهد به حقوق مردم دست به مبارزه واقعی زد و جالبتر اینکه سنای روم طبق قانون ، کاری نمی توانست علیه او بکند ، اما در این حین سنا با تشویش اذهان مردم او را به عنوان فردی معرفی کرد که خواهان امپراطور شدن است – که بسیار ننگین تلقی می شد – و ضمنا سختی بازگرداندن حقوق مردم در زمان کوتاه یکساله – زمان اعتبار پست مدافع حقوق مردم – برای تایبریوس دردسرساز شد و در رویکرد حمایتی مردم چرخش به وجود اومد و در هنگامه انتخابات سال بعد با توجه به جو حاکم و عدم محبوبیت به وجود آمده ، توسط سناتورها به قتل رسید و پرونده دفاع از حقوق مردم بسته شد . البته این پست باقی ماند ولی مثل سابق بی ارزش بود .

حال ربطش به جنبش تی پارتی چیه ؟!

به نظر من اوباما تا حدودی شبیه تایبریوس هست ؛ او با ارائه لایحه اصلاحات امور بهداشت و درمان و پیگیری برای تصویب آن ، درحقیقت در قلب نظام سرمایه داری جهان - که افراد قویتر و با استعدادتر و پولدارتر و کمپانی های آن ها بر طبق منطق داروینی ، شایسته تر برای بقا و زندگی مرفه هستند و قشر ضعیف باید خود را به آنها برساند وگرنه له میشند - به قشر ضعیف آمریکا سهم بیشتری از درآمد مالیاتی آمریکا– که البته این مالیات از افراد ثروتمندتر بیشتر اخذ می شود – در قالب بیمه داد و یا به مجموعه های کوچک و بزرگ خصوصی از بودجه دولت کمک مالی کرد و در حقیقت انقلابی نیمه پنهان علیه نظام خالصاً سرمایه داری و غیر دولتی آمریکا بر پا کرد و ضمنا در رویکرد صلح طلبانه اش با مسائل بین المللی – من جمله بحث کاهش سلاح های اتمی و بحث ایران و ... – موجب خشم آمریکاییان قدرت طلب و ثروتمند و حامی آمریکای بسیار قوی - که برای رفاه مردم خودش مجوز انجام هر اقدامی در دنیا رو داره - شده و با استفاده از فضای کاملا باز سیاسی آمریکا با در دست داشتن مطبوعات بسیار پر قدرت و پر نفوذ آمریکا اقدام به تشکیل تدریجی جنبشی به ظاهر مردمی علیه اوباما با نام تی پارتی کرده که حتی به اوباما میگن که شبیه هیتلر و استالین و این تیپ آدما عمل میکنه و به نظرم به تدریج این جو با توجه به مشکل بودن اصلاح سطح رفاهی و اقتصادی مردم آمریکا در زمان کوتاه ، کار دست اوباما میده و در دوره بعدی انتخابات با مشکل روبرو میشه و حتی امکان داره مثل کندی و تایبریوس ترور هم بشه . در واقع مردم آمریکا که در زمان انتخاب اوباما گل از گلشان می شکفت دارن مثل عهد تایبریوس تغییر نظر فوری میدن و یواش یواش ترتیب اوباما را میدن .

در آخر ، وسعت و شکل اعتراضات علیه اوباما در کنار گوش اوباما برام خیلی جالب هست که نشان از جامعه ی کاملا آزاد آمریکا داره و در عین حال چرخش سریع و احساسی نظرات مردم عادی حتی در جایی مثل آمریکا .

امان از دست این مردم عادی در همه جای دنیا که راحت ملعبه دست یه مشت آدم خودخواه و سودجو میشن ...

۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

من و شعر و شاعری و سید علی صالحی



"با اجازه ی شاملو"

دیگر خدای را در پستوی خانه نهان نخواهم کرد .

دیری ست که بی هراس

بر بام بلند شب آمده .

برایت چراغ آورده ام

برایت بامداد و بوسه آورده ام

برایت باران ، آسودگی ، امان ،

برایت آب آورده ام ،

دست و روی خسته خویش را ،

از این عذاب بی شفا بشوی ؛

ما دستمان خالی است

ما فقط پی یک پرسش ساده آمده ایم ،

به ما بگو،

آراء آینه را در سنگ و سوگ کدام باور بی کجا

شکسته اید ؟

از وقتی که با شعر و لذت بردن از خوندن شعر آشنا شدم ، با شعرهای متفاوت و سبک های گوناگونی روبرو بودم ، اما وجه مشترک همه ی عکس العمل های من در برابر شعرها، مشکل پسند بودن من بوده که من اصلا این رو مبنی بر آگاهی کامل و درک عمیق از شعر و مفاهیم آن در خودم نمی دونم بلکه به خاطر مانوس نبودنم با شعر می دونم که باعث شده وجودم به راحتی آغوشش رو ، به روی اشعار مختلف با سبک های گوناگون باز نکنه ؛ نتیجتاً اینکه از این هزار سال تاریخ شعر و شاعری مکتوب که داریم تنها از چند شاعر معدود خوشم اومده و البته برای بقیشون هم احترام قائلم .

خیام ، فردوسی ، نظامی ، شاملو ، اخوان و فریدون مشیری از محبوب ترین شاعرهای من هستند که با خوندن اکثر آثارشون لذت را در وجودم احساس می کنم ، لذتی با جنسی خاص که مشابهش رو در دیگر لذایذ زندگیم ندیدم .

بعد از این همه روده درازی برگردیم به شعر بالا با عنوان "با اجازه ی شاملو" که از اشعار سید علی صالحی هست که من در ضمیمه ماهنامه مهرنامه خوندمش و بعد از خوندش ، در اون ، ارزش ، احساس ، ظرافت و روانی خاصی رو حس کردم که شایسته دیدم اینجا برای شما هم بیارمش . من صالحی رو نمیشناختم از اون جایی که طبق تجربه سالیان اخیر ، کاری به کار آثار شاعران کشورمون که در دهه ی اخیر منتشر شده نداشتم از بس با مطالب مزخرف و سطحی و بی مغز روبرو شده بودم . اما این بار گویا وضع فرق می کنه .

صالحی از اعضای حلقه 5 نفره ای بوده که شعر "موج ناب" رو مطرح ساختند و در سال 56 ، جایزه "فروغ" رو گرفته و در دهه 60 سبکش رو عوض کرده وبه "شعر گفتار" از ابداعات خودش رو آورده ، شعری که سادگی و نزدیک شدن به زبان معیار رو بیش و پیش از هر چیز توصیه می کنه . خلاصه اینکه باحال بود . یکی دیگه از اشعارش رو در زیر آوردم :

"تمام"

به من بگو

در این منزل بی نشان

تا کی به اسم آینه از خشت خام

سخن خواهی گفت ؟

دیری است دیوار کج از مسیر ثریا

به ویرانی ویل المکذبین رسیده است .

به من بگو ،

از این کاروان بی واژه چه می بری ؟

جز غارت خیالی ،

که خبر از غفلت بی فردای تو می دهد .

تو چه می دانی از اندوه مادران و ،

از این شب پر ملال .

به خدا آتش زیر خاکستر است

این خرمن بی خار و

این کبریت کهنه سال .

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

پنجره‌ای نو در فیزیک؛ امید به کشف راز جهان

سرن در سوییس

رادیو فردا - ۱۳۸۹/۰۱/۱۱

دانشمندان مرکز تحقيقاتى هسته‌اى سرن در سوئيس موفق شدند پرتوهاى ذرات پروتون را با سرعتى نزديک به سرعت نور را به يکديگر برخورد دهند.

به گزارش سى ان ان اين دانشمندان موفق شدند که با دوران اين پرتوها در اين ماشين غول پيکر که در تونلى در عمق يکصد مترى زمين وبه بطول ۲۷ کيلومتر ولتاژى معادل ۳.۵ تريليون که گفته مى‌شود بالاترين ميزان ولتاژيست که تا کنون بشر موفق به توليد آن شده است توليد کنند.

پروفسور هوگر بک نيلسون فيزيکدان در مرکز سرن به سى ان ان در توضيح اهداف اين آزمايش گفت: «این آزمايش سعى دارد نشان دهد که اتفاقاتى که در آينده رخ خواهد داد چه ارتباطى با امروز و ديروز ما دارد».

در همين زمينه «رولف ديتر هيوئر» مدير آزمايشگاه سرن گفت: «پنجره تازه‌اى در دنياى فيزيک باز شده است که دوره اى جديد از تاريخ بشرى را کشف می‌کند

به گفته فيزيکدانان نکته قابل توجه در اين آزمايش يافتن علت‌هاى بینگ بنگ(انفجار بزرگ) بوده که کمتر از يک ثانيه در ۱۳.۷ ميليارد سال پيش رخ داده که موجب آفرينش جهان هستى شده است. دانشمندان اميدوارند که با اين آزمايش نظريه «بوزون هیگز» را که مدلی برای توضیح منشا جرم و جهان است، تایید کنند.

اين پروژه تحقيقاتى با ۱۰ ميليارد دلار هزينه تا کنون بزرگترين و گران‌ترين پروژه تحقيقاتى در تاريخ بشمار می‌رود که در آن بيش از ۸۰۰۰ فيزيکدان مشغول به کارند.

به گزارش سى ان ان تعمير نقص فنى حاصل از نشت گاز هليم در سيستم خنک کننده اين ماشين غول پيکر به تنهايى يکسال بطول انجاميد.

دانشمندان قصد دارند با تداوم اين آزمايش از برخورد پرتو هاى نوترون ۷ ميليارد ولت انرژى توليد کنند.

اين دانشمندان همچنين اميدوارند که با پيشرفت دراين زمينه بتوانند به راز ماده سیاه که گفته مى‌شود در تشکيل جهان نقش داشته‌اند پى‌ببرند.

· آزمایش «انفجار بزرگ» چگونه انجام می شود؟