۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

نمایشگاه کتاب یا محلی برای پیک نیک وسط موجی از نیروهای اطلاعاتی و انتظامی و کتاب های بی خواننده


جمعه 17 اردیبهشت 89 با وجود آگاهی از شلوغی نمایشگاه به خاطر محدودیت زمان در وسط هفته با دو تا از بچه ها رفتیم نمایشگاه کتاب .

در این نمایشگاه ، 4 چیز جلب نظر میکرد که خلاصه و بدون روده درازی میخوام براتون بگم که مطمئناً کسانی که رفتند هم اونا رو متوجه شدند پس من دارم برای اونایی که هنوز نرفتند میگم :

1) شلوغی کاذب نمایشگاه

2) حضور بسیار محسوس نیروهای اطلاعاتی یا شایدم بسیجی و نیروهای انتظامی

3) حضور اکثریتی غرفه های خلوت و بی کشش مذهبی که فقط فضای به اون بزرگی رو اشغال کرده بودن و مزاحمت ایجاد کرده بودند.

4) خالی بودن جای بسیاری از کتاب های به دردبخور از دید من

در مورد اول ، در مسیر رسیدن به سالن اصلی نمایشگاه با فوج عظیمی از مردم روبرو شدیم که اکثراً خوش تیپ کرده بودن و در حال رفت و آمد بودند و نکته جالبش اینکه تعداد زیادی از اونا یا چیزی دستشون نبود یا اگه بود در حد یکی دو کتاب ، گویا فقط اومده بودند برای تماشای کتابا یا حتی برای تماشای آدمای کتاب دوست وفرهنگی یا به ظاهرفرهنگی که نتیجش این شده بود خریدارهای واقعی در اقلیت و اذیت قرار بگیرن

در مورد دوم، من تا به حال تو نمایشگاه کتاب این همه نیروی انتظامی با ماشین های مختلف به همراه موتورسوارهای دوترکه ریشو و درشت اندام و کت و شلواری ندیده بودم ، اما به جز یک مورد که موتورسوارها داشتن به دو نفر گیر میدادن و دست بند میزدند مورد برخورد دیگه ای ندیدم . در حقیقت جمعیت اینقدر زیاد بود که اگه یه درگیری به درد بخور پیش میومد مردم حتما غالب بودند و یه جرقه جدی برای 22 خرداد زده میشد .

در مورد سوم ، که حسابی تو ذوق میزد غرفه هایی بود با اسامی عجیب و غریب عربی که اکثرا خالی و بی مشتری بودند و حاوی کتاب های مذهبی بودند و گویا تنها مشتریاشون مامور خریدهای مساجد و اماکن دولتیِ اداری، آموزشی ، فرهنگی بودند که مثلا نهج البلاغه به تعداد 10 تا میخریدند تا ببرند تو مساجد یا اداره جات خاک بخوره .

در مورد آخر هم که سانسور به شدت در نمایشگاه حاکم بود و البته ربطی به خود نمایشگاه نداشت و این نشات گرفته از فضای کلی حاکم بر مطبوعات بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر